کاش میشد یک بار فقط یک بار
کسی من را قبل از انکه اسیر خاک شوم بفهمد
این روزها کمی عاشق کمی سردم کمی غمگین کمی شادم
مرا اینگونه باور کن که لبریز دردم
هرجا دلم شکست تکه هایش راباخودم بردم نخواستم
دست کسی راببرد مبادا زخم شدن دستشان
باشکست دلم برابر شود
بیچاره دلم فصل خوشبختی هایش چه زود خزان میشود
دستان بی رمقم میلرزند و اشتباه مینویسند
ولی مینویسم بازم مینویسم....
نظرات شما عزیزان: