عشق یک طرفه

خداتنهاست

 

فریاد برآوردم خــــدا تنهاست

 


 
همه خندیدند،
 

 
گذشت...
 

 
دانستم مقصد بهشت بود نه خــــدا.
 

 

 
***********
 

 
میگن بارون رحمت الهیه ولی خدا دلش از دست ما آدما گرفته.
+ نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, ساعت 19:44 توسط محسن |

Two things give you heartburn fast
be careful!!
one is a sweat too sweet,
the other is a love too much declared.
thus, be very careful!!!

 

 

دو تا چیز دل آدمو خیلی زود می زنه


حواست باشه


یکی شیرینی که شیرینیش بیش از اندازه باشه


یکیش هم عشقی که ابراز عشقش بیش از اندازه باشه


پس خیلی مواظب با
ش.

+ نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, ساعت 19:40 توسط محسن |



 

 

 

 

تکیه اش بر دیوار و با تنهاییش سر می کرد، دلش خیلی گرفته بود و تنهایی امانش

 

نمیداد.

 

 

 

 

 

طاقتش تمام شد و شروع به بد گفتن از خدا کرد، آنقدر گله کرد و بد گفت که خستگی

 

وجودش را فرا گرفت

 

 

 

 

 

انگار باید در تنهایی خود می سوخت و می ساخت. سر بر زانوهایش گذاشت و دل به

 

تنهاییش سپرد.

 

 

 

 

 

احساس اینکه هیچکس دردش را نمی فهمد سخت آزارش می داد و در ذهنش حرفهایش

 

را مرور می کرد

 

 

 

 

 

در میان این افکار، ناگهان! گرمی دستانی را بر شانه هایش حس کرد که با لطافت و

 

مهربانی صدایش می زد:

 

 

 

 

 

 

ای عزیزترینم از چه دردمندی؟ و از چه دلت گرفته ؟!

 

 

 

 

 

 

مهربانم بگو، هر آنچه را که بر دلت سنگینی می کند بگو..

 

 

 

 

 

صدایش خیلی آشنا بود گویی که بارها این صدا را شنیده است، نگاهش را به نگاهش

گره زد، باورش نمی شد، انگار تمام عمر در کنارش بود و تمام عمر، او بود که

 

دردهایش را تسکین میداد..

 

 

 

 

 

بغض امانش را بریده بود، دگر طاقت نیاورد، سر بر شانه هایش انداخت و تا می توانست

 

گریه کرد و در آغوش گرمش آرام گرفت.

 

 

 

 

 

 

گذشت...

 

 

 

 

 

 

انگار زندگی جدیدی را آغاز کرده و دوباره امید و نشاط در زندگیش جاری شده.

 

 

 

 

 

 

زندگی را آغاز کرد و فراموش کرد آنکه را که همیشه فراموش می کرد.

 

 

 

 

 

 

و خدا در حالی که خیسی اشکها را بر شانه هایش حس می کرد همچنان به او لبخند میزد.

 

 

+ نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, ساعت 19:33 توسط محسن |

حفره ها

عاقبت پر میشود این حفره ها ...

از من و تو، از من و ما ، از شما ...

 

یک نه، ده نه ، صد دهان دارد زمین

عشق خوردن ، عشق بلعیدن بسی دارد زمین ...

+ نوشته شده در یک شنبه 24 دی 1391برچسب:, ساعت 18:57 توسط محسن |

چه زیباس


چه عاشقانه است این روزهای ابری

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق

و من

چه عاشقانه زیستن را دوست دارم

عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم

عاشقانه سرودن را دوست دارم

عاشقانه نوشتن را دوست دارم

عاشقانه اشک ریختن را...

دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار

بهترین و عاشقانه ترین کسانم...

و من

عاشقانه می گریم...

عاشقانه می خندم...

عاشقانه می نویسم...

و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...

+ نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, ساعت 15:44 توسط محسن |


قصه ی غم انگیز نه! غصّه ی دلگیریست؛

به خورشید غزل خوان نگاه می کنم و

می خوانم

ناز آفتابگردان را...

نمی پوشانم

دستان سرد تماشا و

با تمام توان دستان گرم نفس ها را می فشارم

می نشینم

 به التماس دریای غروبی رنگ و

می بوسم

مروارید طلوعی رنگ را...

می بویم

 باغچه ی نمناک و

در آغوش می گیرم

غنچه گل سرخ را...

می بینم

اشک باران را و

قد می کشم زیر سایه برگ نجیب

مرا ببخش

تقصیر من نیست

می خواهم ببینم،

امّا

امان از دست این

دنیای بی ذوق!

+ نوشته شده در یک شنبه 17 دی 1391برچسب:, ساعت 15:43 توسط محسن |

روز های بارونی

 

روزهاي باروني رو خيلي دوست دارم ...

 


خیلی راحت میتونم گریه کنم و کسی نفهمه...


بلرزم و همه فکر کنن چون خیسم میلرزم...

+ نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, ساعت 18:16 توسط محسن |

دوعاشق

خدایـــــا...


یادته یه روز ابری بغض کرده بودم اما اشک نمیریختم...


فریاد زدم گفتم خدا فکرش داره دیونم می کنه اما اون بی خیاله...


گفتم داره میره خدا جونم...


ولی بازم سکوت جوابت بود خدا...


اما بارون اومد جرم اشک های نریخته منو کشید...


خدایا خودمونیم ها دلتنگی هم حس غریبی داره

+ نوشته شده در سه شنبه 12 دی 1391برچسب:, ساعت 18:10 توسط محسن |

+ نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, ساعت 14:30 توسط محسن |

خیلی زود ولم کردو رفت

نه اینکه دوسم نداشت دوسم داشت

ولی وقتی فهمید دوسش دارم ولم کردو رفت

قابل توجه بعضیا !!!!!!

+ نوشته شده در دو شنبه 11 دی 1391برچسب:, ساعت 14:15 توسط محسن |

اگه میگفتی میخوامت،دلم دیگه غصه نداشت

شبا چشام خوابش می برد،نیازی به قصه نداشت


اگه میگفتی میخوامت،تو دنیا چیزی کم نبود

رو خاطرات خوبمون،هاشور زرد غم نبود

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 18:27 توسط محسن |

عشق یک طرفه

هر روز این عشق یکطرفه را طی میکنم


یکبار هم تو گامی بدین سو بردار


نترس


جریمه اش با من !

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 11:59 توسط محسن |

خیانت

همه گفتن:عشقت داره بهت خیانت می کنه!


گفتم:می دونم!


گفتن:این یعنی دوستت ندارهاااا!


گفتم: می دونم!


گفتن:احمق یه روز میذاره میره تنها میشی !


… گفتم:می دونم!


گفتند:پس چرا ولش نمی کنی..؟!


گفتم:این تنها چیزیه که نمی دونم
.

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 11:27 توسط محسن |

 

 

میتونم ببخشمت                   دور شو برو نبینمت

 


تیکه ای بودی از دلم                گندیدی و بریدمت

 

 

 

 

هزار و یک رنگی بدون              دروغ و نیرنگی بدون

 


واسه دل عاشق من               بد نامی و ننگی بدون

 

 

 

 

راهمو کج کردی عزیز              عشقمو رد کردی عزیز

 


خودت ندونستی چی کردی     با ما بد کردی عزیز

 

 

 

 

یادت میاد گفتم بهت               اگه نمیشی مرهمم

 


تو رو خدا زخمم نشو              که تیکه پاره است بدنم

 

 

 

تو عین ناباوریها                      تو هم شدی یه زخم نو


هیچ نمیخوام مثل تو شم      از جلوی چشام برو………………….

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 11:22 توسط محسن |


چه قدر سخته تو چشمای کسی که تمام عشقت رو ازت دزدید


و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داد زل بزنی و


به جای اینکه لبریز کینه و نفرت شی‌ ، حس کنی هنوزم دوسش داری


چه قدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش


همه وجودت له شده ….


چه قدر سخته تو خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی


اما وقتی دیدیش هیچ چیزی جز سلام نتونی بگی….


چه قدر سخته وقتی


پشتت بهشه دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی


تا نفهمه هنوزم دوسش داری …….


چه قدر سخته گل آرزوهاتو تو باغ دیگری ببینی


و هزار بار تو خودت بشکنی و اون وقت آروم زیر لب

 

بگی : گل من باغچه نو مبارک


+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 11:17 توسط محسن |

 

حالا که دست هایت چتر نمی شوند

 


حالا که نگاهت ستاره نمی بارد

 


حالا که خانه ای برای ما شدن نداریم

 


از کاغذ شعرهایم اتاقی می سازم

 


تا آوار تنهایی بر سرت نریزد

 


و آرامش خیالت ، ‌خیس اشک هایم نشود

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 11:6 توسط محسن |

امیدوارم تا وقتی من تنهام توأم تنها بمونی…

امیدوارم هر زجری من کشیدمو می کشم توأم بکشی…

چون باید امثال تو یاد بگیرن دوست داشتن یعنی چی؟


+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 11:3 توسط محسن |

ببار باران

یاریم کن وبپوشان اشک هایم را

نمیدانم توبیشتر دلتنگی یا من؟توهمراه دلتنگی هایت فریاد میزنی

اما من محکوم به سکوتم این است فرق منوتو

آنقدر احساسو صبرم سردوگرم شده اند که بیپاره دلم به تنگ آمده

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 10:13 توسط محسن |

نمیخواهم در خاک سیاه خاطره دفن شوم

برای همین مینویسم حرف دلم را

میان آدم ها گم شده ام اما راه بلد نیستم

گاهی فکر میکنم صداقت یعنی حماقت

حرف دل راکه برایشان بگویی ترحم میکنند

وگاهی بازبان بدتر از خنجرشاهکاری خلق میکنند

و تو محکوم به سکوت

اما بدان برای دردم به هر درمانی تن میدهم

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 10:2 توسط محسن |

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 9:55 توسط محسن |

با سکوت خیلی از مشکل ها خود به خود حل میشه

 وقتی میخوای کسی ندونه که عاشقی

وقتی میخوای هیج کس نفهمه که دلگیری

وحتی وقتی داری تو تنهایی پرپر میزنی

سکوت چقدر میتونه به ادم کمک کنه

وقتی به وقتش ازش استفاده کنیم

اما خیلی وقتها

نباید سکوت کردوماسکوت میکنیم

مثل وقتی که اخرین فرصت

برای گفتن دوستت دارم راازدست میدیم

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 9:50 توسط محسن |

کاش میشد یک بار فقط یک بار

کسی من را قبل از انکه اسیر خاک شوم بفهمد

این روزها کمی عاشق کمی سردم کمی غمگین کمی شادم

مرا اینگونه باور کن که لبریز دردم

هرجا دلم شکست تکه هایش راباخودم بردم نخواستم

دست کسی راببرد مبادا زخم شدن دستشان

باشکست دلم برابر شود

بیچاره دلم فصل خوشبختی هایش چه زود خزان میشود

دستان بی رمقم میلرزند و اشتباه مینویسند

ولی مینویسم بازم مینویسم....

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 9:46 توسط محسن |

گلوی ادم را باید گاهی بتراشند

تا برای دلتنگی های تازه جا باز شود

دلتنگی هایی که جایشان نه در دل بلکه در گلوی ادم است

دلتنگی های که میتواند ادم را خفه کند

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 9:41 توسط محسن |

+ نوشته شده در یک شنبه 10 دی 1391برچسب:, ساعت 9:37 توسط محسن |

 

می دانی
بودن
عشق میخواهد

 

آدم هایی هستند که روز تولد یا شب تولد ندارند
هر روز از آمدن خود شادند

 

این تغییر فصل
این تغییر رنگ
این روزها
این گذر عمر
این دوست داشتنها
این بودن ها
لیاقت میخواهد

پروردگارم تو را بخاطر این همه سپاس میگویم


+ نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:, ساعت 18:44 توسط محسن |

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش می کردی ، تمامی ذرات وجودت عشق را فریاد می کردی

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم چشمهایم را می شستی و اشکهایم را با دستان عاشقت به باد می دادی

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من می دوختی تا من بر سکوت نگاه تو رازهای یک عشق زمینی را با خود به عرش خداوند ببرم

 

ای کاش می دانستی و قلبم را نمی شکستی

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم لحظه ای مرا نمی آزردیکه این غریبه ی تنها ، جز نگاه معصومت پنجره ای و جز عشقت بهانه ای برای زیستن ندارد

 

ای کاش می دانستی

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه چیز را فدایم می کردی همه آن چیز ها که یک عمربخاطرش رنج کشیده ای و سال ها برایش گریسته ای

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم همه آن چیز ها که در بندت کشیده رها می کردی غرورت را

 

.. .قلبت را

 

 

 

...حرفت را

 

اگر می دانستی که چقدر دوستت دارم دوستم می داشتی همچون عشق که عاشقانش را دوست می دارد

کاش می دانستی که چقدر دوستت دارم و مرا از این عذاب رها می کردی


+ نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:, ساعت 18:39 توسط محسن |

 

از اعماق وجود فریاد می کشم نه برای شنیدن

 

تنها برای مبارزه، مبارزه با سکوت

 

فریاد میکشم از اعماق قلبم بر ساحل دریای نیلگون چشمانت

 

در ساحل بارانی چشمانت تنها رنگ غم را میبینم

 

آرام شکست می خورم

 

و سکوت دنیایم را در بر میگیرد

 

فریاد، سکوت، غم و چشمانت به کناره میروند و تنها من میمانم

 

چگونه فریاد کشم وقتی در بند سکوت اسیرم ؟

 

کاش در زندان قلبت زندانی بودم و اسارت در بند سکوت را نمیدیدم

 

اسارتم در بندیست که قطورتر و محکم تر از تمامی بندهای دنیاست

 

سلولم  کوچکتر از دلتنگترین قلبهای عاشق دنیاست

 

دیوارهایش به بلندای امواج ترانه عشاق و میله هایش به قطوری پیوند دو عاشق

 

خسته ام، خسته تر از همه مسافران دره دلتنگی

 

به کناری میروم، آرام و تنها مینشینم و فقط به امید  فریاد یک نفر هستم، که مرا از بند این اسارت برهاند

 

فریاد از آن من نیست اما برای من و فقط من طنین انداز میشود

 

میدانم فاصله سکوت من تا فریاد تو خیلی زیاد شده است

 

اما منتظر می مانم، چون می دانم عاقبت فریاد تو در سکوت من طنین انداز خواهد شد

به امید رهایی یک اسیر از بند اسارت سکوت...

+ نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:, ساعت 18:31 توسط محسن |

هر گاه صدای جديدی سلام ميكند تپش قلب می گيرم

 

 

 من ديگر كشش خدا حافظی ندارم

 

 

..!!مرا ببخش كه جواب سلامت را نمی دهم

+ نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:, ساعت 18:30 توسط محسن |

عاشقانه

!!مـــات شــدم از رفـتنت
...هیــچ مـیز ِ شطـرنجی هـم
!در مــیان نـــبـود
،ایـن وســط
..فــقط یـک دل بـــود 
!!کـه دیگــر نـیست

+ نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:, ساعت 18:27 توسط محسن |

مے گوينـد قِسمتـــ نيستـــ حِکمَتـــ استـــ

... خدايـا


مـَن معنیِ قِسمتـ و حِکمَتـــ را نمے دانمــ


امـا تـو معنےِ طاقَتــــ را مے دانـی ... مـَگــَر نــه ؟؟؟

+ نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:, ساعت 18:23 توسط محسن |

عاشقانه

+ نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:, ساعت 16:54 توسط محسن |

چشم هايم خالي است خالي از سايه سنگين نگاهي عاشق
دست هايم خالي است خالي از وسعت با هم بودن
خالي از حجم نوازشگر عشق
در كنار تو پر آواز شدن
در كنار تو به تنهايي و غم خنده زدن
با تو هم دم شدن با تو همراز شدن
با تو آغاز سخن از هر چيز
كيست با اين همه اميد دراز
ببودن با تو ماندن آرزوي تنهاي من است...

+ نوشته شده در شنبه 9 دی 1391برچسب:, ساعت 16:38 توسط محسن |